English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6672 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to go with the tide U طبق مقتضیات رفتار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
temporalize U مطابق مقتضیات وقت عمل کردن
circumstances U مقتضیات
accommodation U سازش با مقتضیات محیط
accommodations U سازش با مقتضیات محیط
Act your age [and not your shoe size] ! U به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
functional shift U تغییر یک کلمه یا عبارت برحسب مقتضیات دستوری
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
doctrinaire U کسی که می خواهد نظریات و اصول خودرا بدون توجه به مقتضیات اجرا کند
doctrinaire U کسیکه نظریات واصول خود رابدون توجه به مقتضیات میخواهد اجرا کند
demeans U رفتار کردن
demeaned U رفتار کردن
demean U رفتار کردن
treat U رفتار کردن با
treat U رفتار کردن
to demean oneself U رفتار کردن
treated U رفتار کردن
treats U رفتار کردن با
treats U رفتار کردن
treated U رفتار کردن با
to deport oneself U رفتار کردن
patronized U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronize U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
prince U مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
princes U مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
patronizes U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronised U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronises U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
to get up to nonsense U ابلهانه رفتار کردن
jitter U با عصبانیت رفتار کردن
despotize U مستبدانه رفتار کردن
babies U مانندکودک رفتار کردن
baby U مانندکودک رفتار کردن
shoot straight <idiom> U منصفانه رفتار کردن
wrongs U غیر منصفانه رفتار کردن
wronging U غیر منصفانه رفتار کردن
to act [be] one's age <idiom> <verb> U طبق سن خود رفتار کردن
to lump them all together <idiom> U با همه یکسان رفتار کردن
wrong U غیر منصفانه رفتار کردن
matronize U مانند رئیسه رفتار کردن
to wrong U غیر منصفانه رفتار کردن
befriends U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriend U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriending U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriended U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
make oneself at home <idiom> U مثل خونه خود رفتار کردن
stereotypy U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
grandmothers U مثل مادر بزرگ رفتار کردن
schoolmasters U مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
grandmother U مثل مادر بزرگ رفتار کردن
schoolmaster U مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
to cultivate good manners U کوشش کردن با ادب رفتار بکنند
princesse U مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
crosses U خلاف میل کسی رفتار کردن
crosser U خلاف میل کسی رفتار کردن
crossest U خلاف میل کسی رفتار کردن
cross U خلاف میل کسی رفتار کردن
stereotyping U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
live up to one's principles U موافق مرام خود رفتار کردن
stereotypes U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotype U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
princesses U مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
princess U مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
to make [commit] a faux pas U اشتباه اجتماعی کردن [در رابطه با رفتار بین مردم]
to go easy on somebody [something] U با کسی [چیزی] مهربان [آهسته] [ملایم] رفتار کردن
To treat them all alike. (indiscriminately). U همه رابا یک چوب راندن ( یکسان رفتار کردن )
emulates U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulating U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulated U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulate U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
handles U رفتار کردن استعمال کردن
conducted U رفتار کردن رهبری کردن
handle U رفتار کردن استعمال کردن
conducts U رفتار کردن رهبری کردن
conduct U رفتار کردن رهبری کردن
conducting U رفتار کردن رهبری کردن
dynamic condition U شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
simulate U کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
simulating U کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulates U کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
deportment U رفتار
conducted U رفتار
exploits U : رفتار
demeanour U رفتار
demeanor U رفتار
action U رفتار
behaviour U رفتار
dealing U رفتار
treament U رفتار
comportment U رفتار
exploit U : رفتار
actions U رفتار
conducting U رفتار
haviour U رفتار
conducts U رفتار
havings U رفتار
demarch U رفتار
behavior U رفتار
behavio U رفتار
thews U رفتار
bad conduct U سو رفتار
treatments U رفتار
treatment U رفتار
ergasia U رفتار
comports U رفتار
ethic U رفتار
comporting U رفتار
comported U رفتار
comport U رفتار
demarche U رفتار
gestured U رفتار
conduct U رفتار
exploiting U : رفتار
behaviuor U رفتار
gesturing U رفتار
gesture U رفتار
geste U رفتار
misconduct U رفتار بد
gest U رفتار
ethogram U شرح رفتار
illtreatment U سوء رفتار
misconduct U سوء رفتار
learned behavior U رفتار اموخته
illtreat U سوء رفتار
maternal behavior U رفتار مادری
overt behavior U رفتار اشکار
bearing U رفتار سلوک
incipient behavior U رفتار اغازین
expressive behavior U رفتار بیانگر
explicit behavior U رفتار اشکار
nonverbal behavior U رفتار غیرکلامی
maladdress U رفتار ناهنجار
fal lal U رفتار فریفانه
verbal behavior U رفتار کلامی
affable <adj.> U خوش رفتار
behavior rehearsal U تمرین رفتار
attitude U روش و رفتار
behavior modification U تغییر رفتار
target behavior U رفتار اماج
iron fist U رفتار خشنوفالمانهدولتبارعیت
stereotypy U رفتار قالبی
carried away U رفتار احمقانهوهمراهباهیجانزدگی
spontaneous behavior U رفتار خودانگیخته
social behavior U رفتار اجتماعی
avoidance behavior U رفتار اجتنابی
automatic behavior U رفتار خودکار
attitudes U روش و رفتار
fair shake <idiom> U رفتار درست
immoral U زشت رفتار
brusqurie U خشونت در رفتار
etiquette U روش رفتار
collective behavior U رفتار جمعی
frivolous U سبک رفتار
get on one's high horse <idiom> U رفتار با تکبر
implicit behavior U رفتار نااشکار
behavior therapy U رفتار درمانی
behavior repertoire U خزانه رفتار
macho U نرینه رفتار
regressive behavior U رفتار واپس رو
conducting U رفتار اخلاقی
cruelty U سوء رفتار
conduct U رفتار اخلاقی
manner U رفتار ادب
ambivalent behavior U رفتار دو سوگرا
conducts U رفتار اخلاقی
unsports manlike conduct U رفتار ناجوانمردانه
propriety of behaviour U درستی رفتار
anancastia U رفتار وسواسی
elastic behavior U رفتار ارتجاعی
brusque U خشن در رفتار
chilly <adj.> U سرد [رفتار]
conducted U رفتار اخلاقی
anankaslia U رفتار وسواسی
covert behavior U رفتار نااشکار
anancasm U رفتار وسواسی
elicited behavior U رفتار فراخوانده
skulduggery U رفتار زیرجلکی وخائنانه
well behaved U خوش رفتار با ادب
image response U رفتار فرکانس تصویر
iam a of such conduct U از این رفتار شرمنده ام
well-behaved U خوش رفتار با ادب
to misbehave oneself U درست رفتار نکردن
last word U بیان یا رفتار قاطع
problem behavior U رفتار مشکل افرین
purposive behavior U رفتار غایت نگر
sportmanship U رفتار و اخلاق انسانی
misbehavior U بدرفتاری سوء رفتار
misbehaviour U بدرفتاری سوء رفتار
stereotyped U دارای رفتار قالبی
mannish U دارای رفتار مردانه
skullduggery U رفتار زیرجلکی وخائنانه
locomotor behavior U رفتار جابه جایی
paternity U رفتار پدرانه اصلیت
even-handed treatment U رفتار [عملکرد] عادلانه
levity U رفتار سبک لوسی
detour behavior U رفتار غیر مستقیم
abidance U رفتار برطبق توافق
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1A cop who doesn't exactly play it by the book.
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com